سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۲

منطق

منطق هم موجودیت مطلق نداره. منطق امری نسبیه. زمانی می تونه به یه کلیت واحد نزدیک بشه که آموزش داده بشه. اما باز هم مطلق نیست. چیزی که منو متعجب می کنه اصرار بشر به اصلی چنین شکننده ست. عرف، قانون، عقاید مذهبی در گوشه گوشه دنیا متفاوتن، ولی بشر چشمشو نسبت به همه اینها بسته و هوار می زنه که من درست فکر میکنم. خوب تو قرن 21 دیگه جای این رفتار نیست. لال شو و چشم و گوشتو باز کن،
اگه جرعتشو داری به عقایدت شک کن. در موردش تحقیق کن، اگه ذره ای در خودت شجاعت احساس می کنی، دنبال حقیقت  بگردی

جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۲

پروپاگاندی propagandhi



اولن که کنسرت پانک راک  رفتن هم، از زندگی در ایران  هم امن تره هم با نظم و ترتیب تر ، سطج تمدن طرفدارهای پانک راکم از هموطنای ایرانی بالاتره
دوم اینکه راک آرنا وین هم درست عین دانشگاه وین، جایی ست که تو دستشوییهاش هم دستگاه خودکار فروش کاندوم داره
سوم اینکه بچه های پروپاگاندی خیلی خاکی بودن. از این کارشون که بعد کنسرت اومدن وسط جمعیت خیلی بیشتر از موزیکشون خوشم اومد.
چهارم: حتی کنسرت پروپاگاندی هم می تونه محل تبلیغ یه بنیاد خیریه باشه که میخواهد مانع شکار بی رویه ماهی در دریا بشه
پنجم: جونشونو بگیر. آبجوشونو نگیر. چنین ملتی ان ژرمنها

جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۱

احساس می کنم باید این حاشیه امن رو ترک کنم و تغییری به زندگیم بدم. احساس بطالت می کنم. نمی خوام خودمو گول بزنم. من آرزو های بیشتری برای زندگیم دارم. این وضعیت منو از ازشون دور می کنه. شاید عجله کردم . اما دیگه مهم نیست. سفر باید کرد.

جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۹۱

حبیب خدا

حبیب خدا نیست
اگر بیاید برای چای
بماند برای شام
نه یک عدد
نه دو عدد
چند عدد
مهمان.

سه‌شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۱

درد

درد دارم، یه جوره بدی که خودمم نمی فهمم
کلافم
خستم

خستم م م
 انگار فلج شدم
حس نمی کنم

سه‌شنبه، مهر ۱۲، ۱۳۹۰

می دونم خُلم

می دونم خُلم
 خوب می دونم خٌلم
از این بالا از تو لونه گنجشک
از مرز بین بچه  و ستاره شناس
 می پامت

بجنب
 بیا
بپر
حس کن
رویایی که برات دارم

می دونم خلم
وای میستم تا تاریکی تنهایی تو پر کُنه
پا رو ساحل بسترت می ذارم
با یه شعر
و یه ترومپت
تا قلبتو بی خواب کنم
تا با خُلی
آزادی رو بیدار کنم

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۰

دو سال پیش بود تو یه همچین روزایی مناظره تلویزیونی  احمدی نژاد و موسوی
احمدی نژاد یه پوشه دستش گرفته بود عکس زهرا رهنورد روش بود، می گفت : بگم م م بگم م م
خوب من دیشب تو همچین موقعیتی قرار گرفتم که یکی  تو همین مایه ها بی شعور بازی درآورد
اما مثل موسوی طاقت نیاوردم و بهش پریدم،
معتقدم آدم یه جاهایی باید از قدرتش استفاده کنه، اما الان دارم ته دلم می گم: موسوی خیلی مردی که وقارتو حفظ کردی.
دوره دوره یه وقیحاست!
کاش آن همه ذوق یک شبه کور نمیشد

کاش آن همه شعر یک شبه شعار نمی شد
کاش این نصفه ذوق مانده یِ ما
نصفه شب نصف نمی شد
 خشک نمی شد
…‫………………………………………………..‬
.

جمعه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۰

دستانشان را که گره خورده
چه سخت نه می گویم به خشم
دستانشان را که گره خورده
بلی می گویم به عشق
دستانتان را که گره خورده
نوجوان 
غریبه
دو دوست
می بینم
ممنونم

جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۰

دو چشم و دو ابروی مرد قاجار
آرمیده بر ممه های تو

چهارشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۰

سازمان بهینه سازی استعداد های خداداد

بعضیا عجب استعدادایی دارن، منو بکشی هم نمی تونم از کادویی که ازش خوشم نیومده اونجوری تعریف و تمجید کنم و کف مرگ بشم و به به و چه چه کنم

سه‌شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۰

خیلی عجیبه و در عین حال امید بخش، عجیب ازاین که با وجود بودن من در این موقعیت ، به نظرم همش یه خاطره ست، همش مربوط به قدیم، انگار که از دروازه روح این رخداد، قصد حال واقع شدن نداره،
امیدبخش از اینکه دبگه همچون گذشته رو من اثر نمی ذاره.
انگار ن صاحب بینشی نو شدمو احوال من قرار گرفته اما ادراک من نه!
Free counter and web stats