آخرین روزهای ۱۷ سالگیه زندگیم عجیبترین آخرین روزهای ۱۷ سالگیه زندگیه بشریت بود
آخرین روزهای ۱۷ سالگی ام آخرین روزهایی بود که فهمیدم دیگر بال ندارم
که دیگر پرواز نمیتوانم کرد
آخرین روزهای ۱۷ سالگی ام آخرین روزهایی بود که فهمیدم دیگر بال ندارم
که دیگر پرواز نمیتوانم کرد
که دیگر خواب پرواز نخواهم دید
چون در آخرین روزهای ۱۷ سالگیم در بیداری خواب دیدم می خواهم پرواز کنم
سعی کردم
بال زدم
نشد
چه حیف این طلسم شکسته شد
چون در آخرین روزهای ۱۷ سالگیم در بیداری خواب دیدم می خواهم پرواز کنم
سعی کردم
بال زدم
نشد
چه حیف این طلسم شکسته شد
۱ نظر:
هی سینا
یادته؟
یه بار حوابی از پروازو واست تعریف کردم؟
آخز شب بود از حونه مسطفی بر می گشتیم. نزدیک های گاز بود...
پرواز...
راستی دوست داشتم اینو.
ارسال یک نظر