توی دیکشنری را نگاه می کنم تا خیالم قرص شود choice هم می تواند اسم مفرد باشد، مثال آورده:
2 [singular] the range of people or things that you can choose from:
e.g. It was a small shop and there wasn't much choice.
میخوانم تا با کاربردهای دیگرش آشنا شوم:
1.[uncountable and countable] if you have a choice, you can choose between several things e.g.
We must encourage children to exercise choice and make their own decisions.
راست میگوید، کاش مرا هم کسی تشویش به تمرین تصمیم|گیری می کرد، زمانی، که اکنون نشود مرض لاعلاج.
انتخاب کردن زمانی که در مضیغه زمانی، بد دردی می شود. ماندن سر تصمیم هم مرض دیگریست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر