یکشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۹

من دوروبرم، فقط یه عده آدم می بینم که به مفاهیم چسبیدنُ و از اصل دور موندن، به کلام چسبیدنُ و از عمل باد موندن،
به عادات چسبیدنُ و از زندگی باز موندن.
رها کن خودتو عزیز و ببین حیات چطور از نو باهات حرف می زنه، ادا اطواریم تو این حرفم نیست، حرفِ مفتم نیست:
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت     سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو*
چشاتو وا کن، گوشاتو تیز کن، تا هفت آسمون راهی نیست ولی یاد بگیر سکوت کنی.
هیس دوسته من، هیس س س س س س س.
*مولانا

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو   
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو 

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو  
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو 
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت  
آمدم نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو 
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم  
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو 
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت  
سر بجنبان که بلی، جز که به سر، هیچ مگو 
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد  
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
 
                                                     " مولانا"

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats