من عاشق فضاهای خالیِ مابین خونه ها، باقی مونده از باغات چای لاهیجانم.
عاشق حسی که از بودن توامان در شهر و طبیعت-روستا نصیبم میشه،
حسی که از حضورِ تنها در طبیعت هم نصیب نمیشه، حداقل از بودن در کرور کرور روستاهای شلخته و بی در و پیکر!
و شاید تنها از بودن درمعدود فضاهای روستایی که شهروندیِ قاعده مند تری - ماسوله، جواهرده، ابیانه - داره بشه.
حسی که نیازمند حضور نظمِ انسانی در مجاورتِ طبیعتِ، اما تا حدی که گام رو از گستره یِ زیست-روستایی فراتر نبره
۲ نظر:
دلم میخواد تمامم بشه اون روستاهای شلخته...
یه چیزی بگم؟
من از بودنه در طبیعت اصلا لذت نمیبرم
ارسال یک نظر