اومدم چای زنجفیل دم کنم، ۲ تکه زنجفیل ریز انداختم تو قوری. دیدم کمه یک تکه دیگه در آوردم انداختم توش. دیدم زیاده، کوچیکه رو در آوردم بندازم سر جاش. در که اومد، از دستم افتاد زمین قل خورد زیره کابینت. خم شدم دست کردم زیره کابینت درش بیارم دستام تار انکبوتی شد. رفتم دستامو بشورم، زجفیله خیس شد. دیدم زنجفیله خیسه و دیگه نمیشه برگردوند سر جاش گفتم می اندازمش تو قوری دوباره،سگ خورد. همچین عینه اینایی که به اندینگ (ending) و کانکلوژنو(conclusion) گشایش داستان نزدیک می|شن، با اعتماد به نفس و اقتدار پرتش کردم بره تو قوری...
.
.
.
افتاد تو لیوان آب بقل قوری
:))))))))))))))))))))))))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر