دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

Reconciliation

بعد از تمام اون کشمکش
بعد از تمام اون دلزدگی
بعد از تمام  اون دِپرِشن
حالا که صلح به من برگشته ؛ حداقل برای لحظاتی،
باز به این نتیجه رسیدم که از موجود انسانی وجودم راضیم
نمی خوام چیزی توش عوض بشه
من این موجود و دوست دارم
از این وضعیت آگاهی خوشحالم.

بادا باد

امروز فهمیدم که به آدمایی مثل من میگن مالیخولیا؛
چه خوش.

شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۹

داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد

ویسنی یک جان ،  تا دیروز کجا بودی؟
 تا دیروز کجا بودم؟!!!!!

یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۹

شکنجه

خوندن بلاگش یه نوع شکنجست.
وقتی دوسش داری..
ولی هیچ راه تماسی باهاش نیست.

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

تو این مملکت،  هیچی،  سایز آدم پیدا نمی شه!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

روستانشین


قیچی اش کردم، نه آنقدر که دوست داشتند، آنقدر که دوست داشتم،
عجب در این کلیشهء زندگی همه دنباله قیچی کردنند، دنبال سبقت گرفتنند:
"منه روستانشین را چه به این هجوم!
همان به که از این باغ دل نکنم!
بگذار در این شهر مهمان بمانم!
اگر بگذاری، راضیم!"

دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹

دخترزدائی

مهمان ها رفتند.
خانه را گندزدائی کن.
موهای بلند  را اول.
خانه را دخترزدائی کن.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۹

How small a thought it takes to fill a whole life! -Ludwig Wittgenstein-

غمگینم


کُرد نیستم، ولی غمگینم.
چون بشرم غمگینم
حتی اگر حیوان بودم غمگین بودم.
کا ش نبودم

دوشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۹

دریاچه نمک


همیشه فکر می کردم دریاچه نمک پُرِ آبه ،
 فقط کمی شورتر!
 کوچولوی احمقی بودم! 

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

...تمام آرزوی من

تماام آرزوی من انگار شده است یک خواهش...
خوب یادم است، روزی نوشتم :
"راستی به نظرت چرا ديگه آرزوئی ندارم؟
کی ديگه توی دنيا هست که آرزوئی نداشته باشه؟!
فک کنم جالب باشه که بشه پيداش کنم."                                      
زندگی چه بازیها که در نمی آورد! حال فقط مانده همان یک آرزو.
چه مضحک که طبیعیترین خواسته بشریت می شود آرزویش. 
این بشر چه مرگش شده اخیراً!
کاش حیوان بودم، کاش حیوان بودم، کاش....

دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۹

چه باید کرد آنوقت؟

می دانی آدم توست،
می داند آدم اوئی!
وقتی نمی شود نمیشود دیگر
با دانستن که کار درست نمی شود!

راستی شاید هنوز نمی داند آدم اوئی؟!!!
چه باید کرد آنوقت؟

یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

بودن با یک ...

بودن باهاشو دوست دارم
با وجود یخ بودنش در بستر
از بودن با یک دوجین آدمی که ظاهرن داغن ولی درونن یخ، بهتره
گرمای وجود چیزی نیست که کسب بشه !
یا داریش یا نداریش.
بودن باهاشو دوست دارم
حتی به قیمت اینکه مطمئن بشیم لزبین اِ
Free counter and web stats