دوشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۹

نوبت رفتن ما هم رسید

حس  می کنم دیگه اینجا جای من نیست، خونه یه من نیست، حس رفتن دارم،
خونه تا زمانی خونست که توش آرامش داشته باشه، که آدماش دوست داشته باشن، که آدماشو دوست داشته باشی، وقتی این صمیمیت از بین رفت، اونجا دیگه جای موندن نیست، حتی اگه حس کنی کسی اونجا هست که بهت نیاز داره، اونجا جای موندن نیست
خونه زندون نیست، خونه ماءمن توئه.
تنهایی زندگی کردن و ترجیح می دم،
متاسفانه ترجیح می دم
جایی که حریم تو شکسته می شه جای موندن نیست
اگه با تنهایی این حریم حفظ می شه، تنها باش،
چه چیزی هست که ممکنه دلت واسش تنگ بشه؟ بندازش دور، رهاش کن، اون هم یه زندونه
تو خونه صمیمیت هست، حرمت هست، عشق است، آرامش است، 
اگه اینها پیدا نشن، اونجا رو ترک کن
ترکش کن

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats