دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹

سی|و دو دقیقه

وقتی سی|دو دقیقه منتظر مانده|ای ، دو سیگار|ه به ناچار، دود کرده|ای، به زمین وزمان از چرا|یه آمدنت نالیده|ای، گوش به عشوه|های دختر|کٌسک و جوابهای پسر|کیرک روبه رویت سپرده|ای و حس کرده|ای چقدر می خواهی پا شوی بروی سر میزشان و بگویی: حالمو به هم می زنین.   و برگردی سر میزت بشینی و سیگار سوم را بگیرانی...

نمی کنی.
نمی روی.
نمی گیرانی.

وقتی سی|دو دقیقه منتظر مانده|ای، خودت را رها می کنی، نفس عمیق می|کشی، لبانت را میگشایی و ذکر اول را جاری می|کنی. می خوانی|و می|خوانی، ذکر پس از ذکر و پر می|کشی،  رقصان، شادمان، می|خوانی، می رقصی.

می|آید ، همانی که فلانی و بساری سفارشش را کرده|اند، که قرارت را بخاطرش کنسل کرده|ای ، که مهمانت منتظرت است در خانه، که زنگ زده|ای به خواهر که زودی برسد از سر کار، که مهمانت تنها نماند، می|رسد همانی که سی|دو دقیقه منتظرش مانده|ای که مشاوره|ی تحصیلی بدهی که کجای این کره|ی خاکی برود خیر سرش موزیکش را بخواند،
حرّاف است، نا شکر است، قر و فر دارد، غرور کاذب دارد، اهن دارد ،اوهون دارد، وسط حرفش می|پری نه یکبار نه دوبار که حساب کار دستش بیاید.
دختر|کُسَک و پسر|کیرَک روبرو آشنایش در می|آیند.

ذکر می|خوانی و می|خوانی و می|اندیشی واقعن می|خواستی بروی جلو.

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats